در تاکسی آخر شب خسته و له نشسته ام و در راه منزل.خانمی همان اول مسیر کرایه را پرداخت میکند و ابراز شرمندگی میکند که پول خرد ندارد و سپس با راننده همکلام میشود تا به انتهای مسیر. سخن به صدقه دادن میرسد:« والا گفتن صدقه را باید هر روز بدهی وگرنه ماهی شصت هفتاد تومان کنار میگذاشتم و یک جا میدادم به یک بنده خدا. اما میگویند اینگونه قبول نیست، فایده ندارد و صدقه هر روز را باید هر روزه داد، من هم معمولاً دو تومان هر روز به رفتگر محل میدهم وگرنه که محال است در صندوق صدقات بی اندازم»از تاکسی در حال پیاده شدن هستم و دهها موضوع و سیؤال در پندارم میچرخند:۱. گفتن! چه کسی و چه باوری و چه شخصی متناسب با کدام منبع و مؤخذ گفته است؟۲. چرا آن گونه قبول نیست و اینگونه قبول است؟ ملاک و عیار آن نیست و این هست چیست؟۳. فایده ندارد و دارد آن چیست و چگونه میتوان آن را فهمید و به دیگران ساز و کار این فایده را توضیح داد؟۴. کارکرد این باور که شاید بشود آن را باوری
خرافی تلقی کرد، اما گویا مثبت است، میشود لقمه نانی برای یک کارگر با حداقل حقوق، در واقع از درون این باورِ احتمالاً خرافی میشود جانی را سیر کرد و این کارکرد احتمالاً مثبت ارزیابی شود چرا که لقمه نانی و شکمی را سیر میکند، اما اگر این، باوری خرافی باشد در نگاه کلانتر خرافات باعث قبض تعقل میشود و چه بسا مضر جان آدمیان، مثلا باور خرافی اینکه حوا از دنده چپ آدم آفریده شد، شاید بشود ریشه های انتهای جنایتی از جنس زن کشی اهواز.۵. بینش سیاسی منفی نسبت به همان باور که رنگ سیاست به خود گرفته است و تغییر نگاه به این صندوق ها در یک پروسه چهل ساله در فهم عامه یا لااقل در این گفتگویی تاکسی کلاپی.۶. نقطه مغفول، اما عدم تفکر انتقادی است. این که تفکر انتق پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 148 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:58